30

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

سلام

من خوبم ...

فقط دلم تنگ شده ، برای همه چیز ؛ مثلا شبای سرد قزوین ؛ عجب شبایی بود ! میدونی ؟ من تو اون شبا هیچ کاری نکردم ! ولی دلم براشون تنگ شده ! برای لرزیدن تو سرمای خشک و شعله ی تا تهِ بخاری تو یه مسافرخونه قدیمی که سر تا سر اتاقش پنجره بود ، سر یه چهارراه شلوغ که وقتی کامیونا از رو دست اندازش رد میشدن از خواب میپریدم و باز پتورو بغل میکردم و میخوابیدم ... دلم برای اون شبایی که با فرید دو تایی میرفتیم باراجین و تو سرمای سگ کش چایی میخوردیم و از سرما میلرزیدیم تنگ شده ... دلم برای شروین خیلی تنگ شده برای اون خر بازیامون که به خودمون میومدیم میدیدیم وسط حاده چالوسیم و جدی جدی داریم میریم شمال لب آب که یه نخ سیگار بکشیم و برگردیم ... دلم واسه عرفانم تنگ شده با اینکه دو ساله قهریم و دیگه هیچ وقت ندیدیمش ... واسه شبایی که استرس زندگیمو میکشیدم ... حالم خیلی خوبه ولی دلم تنگ شده ! دلم برای کوهسار که از آلاچیق آلاچیقش خاطره دارم تنگ شده ، واسه سعید و چرت و پرت گفتناش که خودشم نمیدونست داره چی میگه تنگ شده ... واسه قرمه سبزیای چرب و چیلی مامانم ، من حالم خوب و آرومه ، فقط دلم تنگه ... واسه اسلامشهر دلم تنگه ... واسه چیچکلو و دانشکده ای که بوی گوه گسفند میداد تنگ شده ، دلم واسه پراید مشکی ایی که داشتم و همه اش خراب بودم تنگ شده ... دلم واسه طبقه چهارم دانشکده ی عمران شریف هم تنگ شده ...دلم برای جورج مایکل که خیلی خیلی تنگ شده ... دلم برای خودم تنگ شده ... من حالم خوبه ! آرومم ، دلم برای اون پسر سرکش و خر بازیاش تنگ شده ! انگار دارم جا می افتم ، منطقی شدم ! درکم بالا رفته و میفهمم ! من حالم خوبه ، ولی دلم برای اون پسر سرکش نفهم و یاغی که نون دلش و میخورد تنگ شده ...

سکوت شبانه...
ما را در سایت سکوت شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isookooteshabanehe بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:01