رفتی و گفتی که هجران بگذرد
غم مخور دوران حرمان بگذرد
می روی و گریه می آید مرا
اندکی بنشین که باران بگذرد
سینه ام شد شرحه شرحه از فراق
شرح صدری ده غم آسان بگذرد
می روی دامن کشان و می رود
از تن رنجور من جان بگذرد
چشمهایم پر یم و طوفانی است
ناخدا صبری که طوفان بگذرد
خاطراتم همسفر با خاطرت
تا از این ذهن پریشان بگذرد
سوی من باز آی و لختی رخ مپوش
شاید این بغض از من این سان بگذرد
برچسب : نویسنده : isookooteshabanehe بازدید : 204